من خودم بدبختم!تو این اوضاع نابسامان اجازه ی هییییچ غلتی ندارم,اونوقت به طور ناگهانی سراز goodreads درمیارم و هوس وحشیانه کتاب خوندنم عود میکنه! -همشهری داستان?!!نگو که هلاااکشم:'( اصا متوجه شدم 99.99% افسردگی این روزام نشات گرفته از همین احوالات بی کتاب داستانیه!
میگمااا این یاااس چی از جون ما میخوااد دقیقا؟!! خودش اولترا مایه داره اونوقت میاد یه جوری از فقروبدبختی و نداری میگه ,ماهم که خرررر!!!انگار از وضعیتش درکشورای آنچنانی و هزینه کنسرت علکیاااش که خدادتومنه خبر ندااریییم... والاااا! ولی این عاهنگه خوبه وصیت نامه!!! حال کردم ینی. حالا چی شد از هانی نیرو و امیدنعمتی رسیدم...
با مامان رفتیم یه آرایشی بهداشتی که رنگ مو بخره.... میبینم فروشنده یه عاقاهس که چشم از صورت مامان برنمیداره,اول فکردم دارم اشتباه میبینم!! خوب زوم شدم دیدم نه!مث اینکه درست دارم میبینم!چون لپای مامان قرمز شده بود هی روشو برمیگردوند فروشنده هم اصا از رو نمیرفت.... حالا هی من با صدای رساطوری جوری که این فروشنده ی...