اومدم ادامه بدم بنویسم خاطرات ریز و درشتمو .از موضوع پایان نامه ای که نشد اون چیزی که من میخواستم بشه ،تاااا ریزودرشت زندگیم.... راستش یه نگاهی به نوشته های گذشتم که میندازم با خودم میگم وااای یه زمانی چه چیزا که واسم مهم نبووده چقققد تغییر کردم!!! و البته این صفت یه خردادیه و تو این موضوع هیییچ تعجبی نیس ولی خب جااالب بود براام!! اینکه اون چیزی که اسمشو عشق گذاشتم صرفا یه هیجان زودگذر بود این که اون کسی رو دوست دونستم که یه آدم خیلی معمولی و بی تناسب با من بود... ولی خب اینا اصلا مهم نیس.معتقدم اگه آدم به این اتفاقا به چشم یه تجربه نگاه کنه هیییچوقت بخاطرشون ناراحت نمیشه.یه چیزایی رو باید تجربه کرد... تجربه کرد و حسشون کرد.تا درست و حسابی ازشون درس گرفت.
زندگی فرصت تجربه هاست...
پی نوشت:ین روزا خیلیییی سرده هواا
کی حال داره بره تجریش از دوستش جزوه ژنتیک مولکولی بگیرههه
باز خدا پدر و مادر این صاحب سایت رنگی رنکی رو بیامرزه! والا فک میکنم بعد از یک ماه غم و اندوه ناشی از رفتن اجباری مادربزرگ جان یخورده تنوع لازم بود! امروز رفتم یه بسته ازون روبان رنگی رنگیاااا + بسته ی ویژه ی شهریورماه + کارت پستالای رنگی رنگی رو سفارش دادم لازمه بگم که چققققققققدر بعدزین فرایند خوشحال و مشادمانه و مشعوف گشتم؟؟
این روزا به شدت دچار خستگی مفرط ناشی از بیکاری فراوان شدم! کاش شهریور شه... هرچه سریع تر...
راستی نماز روزه های همگی قبوول .....
پ.ن : ما توی رنگی رنگی یاد میگیریم چطور باهم بخندیم همه وصلیم...
http://shop.rangirangi.com/